اس ام اس بی تربیتی و زشت +18
اس ام اس بی تربیتی بی ادبی زشت
اس ام اس بی تربیتی و زشت
جوک بیتربیتی بی ادبی زشت بالای 18 سال
اس ام اس بی تربیتی و زشت +18
اس ام اس بی تربیتی بی ادبی زشت
اس ام اس بی تربیتی و زشت
جوک بیتربیتی بی ادبی زشت بالای 18 سال
به جای خواندن این مزخرفات به ماجرای زیر توجه کن
جوانك شاگرد بزاز ، بی خبر بود كه چه دامی در راهش گسترده شده .
اونمیدانست اين زن زيبا و متشخص كه به بهانه خريد پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میكند ، عاشق دلباخته او است ،
و در قلبش طوفانی از عشق وهوس و تمنا بر پاست .
يك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زيادی جنس بزازیجدا كردند ، آنگاه به عذر اينكه قادر به حمل اينها نيستم ، به علاوه پول همراه ندارم ، گفت : " پارچهها را بدهيد اين جوان بياورد ، و در خانه به من تحويل دهد و پول بگيرد " .
مقدمات كار قبلا از طرف زن فراهم شده بود ، خانه از اغيار خالی بود ، جز چند كنيز اهل سر ، كسی در خانه نبود .
محمد بن سيرين - كه عنفوان جوانی را طی میكرد و از زيبايی بی بهره نبود - پارچهها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد . تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد . ابن سيرين به داخل اطاقی مجلل راهنمايی گشت .
او منتظر بود كه خانم هر چه زودتر بيايد ، جنس را تحويل بگيرد و پول را بپردازد .
انتظار به طول انجاميد . پس از مدتی پرده بالا رفت . خانم در حالی كه خود را هفت قلم آرايش كرده بود ، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت .
ابن سيرين در يك لحظه كوتاه فهميد كه دامی برايش گسترده شده خواهش كرد ، فايده نبخشيد .
گفت چارهای نيست بايد كام مرا بر آوری . و همينكه ديد ابن سيرين در عقيده خود پا فشاری میكند ، او را تهديد كرد ،گفت :
" اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا كامياب نسازی ، الان فرياد میكشم و میگويم اين جوان نسبت به من قصد سوء دارد . آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد " .
موی بر بدن ابن سيرين راست شد . از طرفی ايمان و عقيده و تقوا به او فرمان میداد كه پاكدامنی خود را حفظ كن .
از طرف ديگر سر باز زدن ازتمنای آن زن به قيمت جان و آبرو و همه چيزش تمام میشد . چارهای جز اظهار تسليم نديد .
اما فكری مثل برق از خاطرش گذشت . فكر كرد يك راه باقی است ، كاری كنم كه عشق اين زن تبديل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد .
اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ كنم ، بايد يك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل كنم .
به بهانه قضاء حاجت ، از اطاق بيرون رفت ، با وضع و لباس آلوده برگشت .
و به طرف زن آمد . تا چشم آن زن به او افتاد ، روی درهم كشيد و فورا او را از منزل خارج كرد